من و نازی
نویسنده:
حسین پناهی
امتیاز دهید
حسین پناهی دژکوه، شاعر، نویسنده، کارگردان و بازیگر ایرانی بود. حسین پناهی به دلیل فیزیک کودکانه و شکننده، نحوه خاص سخن گفتن، سادگی و خلوصی که از رفتارش میبارید و طنز تلخش بازیگر نقشهای خاصی بود. اما حسین پناهی بیشتر شاعر بود و این شاعرانگی در ذرهذره جانش نفوذ داشت. نخستین مجموعه شعر او با نام من و نازی در ۱۳۷۶ منتشر شد. این مجموعهٔ شعر تاکنون بیش از شانزده بار تجدید چاپ شد و به شش زبان زندهٔ دنیا ترجمه شدهاست.
شعر آشنایی من نازی:
می اندیشیدم که گناه،
تکرار تجربه هاست
و شیطان از دریچهی صدف پوسیدهیی سرک کشید گفت:
خداوند، اداره ی جهان را به انسان سپرده است!
در ساحل بودم،
از مرغ دریایی ندا رسید
هیچ کلمهیی سفیدی حضور مرا آیینه نمیشود!
گوش دادم به سقوط بلوط پیر،
در جنگل انبوه پشت سرم ...
و باد، ندا داد :
راز جاودانهگی را در قوزک پایش بخوان!
و نهال نو میگفت:
روز شب حیات مرا کفاف میدهد!
زمستانی از پی زمستانی میگذشت،
تا در بامدادی سفید
شعلهیی در هیاتِ زنی دستش را بر شانهی سردم گذاشت!
بیشتر
شعر آشنایی من نازی:
می اندیشیدم که گناه،
تکرار تجربه هاست
و شیطان از دریچهی صدف پوسیدهیی سرک کشید گفت:
خداوند، اداره ی جهان را به انسان سپرده است!
در ساحل بودم،
از مرغ دریایی ندا رسید
هیچ کلمهیی سفیدی حضور مرا آیینه نمیشود!
گوش دادم به سقوط بلوط پیر،
در جنگل انبوه پشت سرم ...
و باد، ندا داد :
راز جاودانهگی را در قوزک پایش بخوان!
و نهال نو میگفت:
روز شب حیات مرا کفاف میدهد!
زمستانی از پی زمستانی میگذشت،
تا در بامدادی سفید
شعلهیی در هیاتِ زنی دستش را بر شانهی سردم گذاشت!
آپلود شده توسط:
sorou6sh
1392/07/27
دیدگاههای کتاب الکترونیکی من و نازی
آن زمانها که پدر تنها قهرمان بود
عشق، تنـــها در آغوش مادر خلاصه میشد
بالاترین نــقطهى زمین، شــانههای پـدر بــود
بدتـرین دشمنانم، خواهر و برادرهای خودم بودند
تنــها دردم، زانوهای زخمـیام بودند
تنـها چیزی که میشکست، اسباببـازیهایم بـود
و معنای خداحافـظ، تا فردا بود!
>>> دُم به کله میکوبد و شقیقه اش دو شقه میشود
بی آنکه بداند، حلقه آتش را خواب دیده است. "عقرب عاشق" <<<